محل تبلیغات شما

 

فساد در ارض و حکم قرآنی آن

 

سخنان ابوالفضل بهرام پور در ترجمه و تفسیر آیات سوره مائده، بار دیگر موضوع تفسیر به رای و به خصوص تفسیر رسمی و حکومتی از قرآن را در مرکز توجه قرار می دهد. حق این است که ترجمه ایشان در کنار ترجمه آقایان فولادوند و آیتی، سه ترجمه خوب قرآن اند. اما ایضا حق این است که یک مترجم خوب وما یک مفسر خوب نیست.

بهرام پور آیه 33 سوره مائده را از تکست و متن قرآن و همینطور از کانتکست تاریخی آن ها خارج می کند تا نتیجه دلخواه خود را بگیرد که در تضاد کامل با روح و کلمات همین آیات است. اول به خود متن(تکست) می پردازیم و سپس به کانتکست تاریخی موضوع:

 

دلالت های متنی:

آیات 32 و 33 به دنبال ماجرای قابیل و هابیل آمده است. قابیل آغاز گر رسم کشتار بی گناهان بود:

سوره مائدة آيه  31: ‏ فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ : پس خدا زاغى را برانگيخت كه زمين را مى‏كاويد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند [قابيل] گفت واى بر من آيا عاجزم كه مثل اين زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم پس از [زمره] پشيمانان گرديد.

از نظر خدا و قرآن، خون انسان به حدی حرمت دارد که قتل یک بی گناه مانند هابیل به مانند قتل همه مردم است و نجات یک بی گناه به منزله نجات همه ی مردم. لذا در آیه بعد می فرماید:

سوره مائدة آيه  32: ‏ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ : از اين روى بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند [با اين همه] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زياده‏روى مى‏كنند.

از همین آیات پیداست که قرآن دارد از حرمت خون بشر دفاع می کند. به گونه ای که ریختن خون یک بیگناه مساوی ریختن خون همه انسان هاست و در همین جا بحث قصاص و قتل مفسد، به عنوان استثناء مطرح می شود. چون قصاص و کشتن مفسد نوعی مقابله به مثل و مجازات پیشگیرانه است و این آیات به ما می گویند که اولین مفسد جهان قابیل بوده است که برادر بی گناهش را کشته است.

اگر جریانات بنیادگرا به مضمون و روح همین یک آیه توجه می کردند، محض احتیاط هم که شده، به سادگی فتوای قتل دگر اندیشان را به صرفِ سوءظنّ خود نمی دادند و حداکثر احتیاط فقهی را پیشه می کردند تا خون بی گناهی را نریزند وگرنه خون همه بشریت به گردن شان خواهد بود. پیداست که ریختن خون یک نفر با ریختن خون هزاران نفر فرق دارد ولی خدا می خواهد حکم دهنده را به نهایت احتیاط و تفسیر به نفع متهم وادارد. قسمت دوم آیه حتی مهمتر است. اینکه "هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است." این بدان معناست که قرآن صلح محور و زندگی محور است نه جنگ محور و مرگ محور. زندگی و جان مردم به مثابة عیال الله برای خدا مقدس است.

‏شاید بگویند موضوع ایه 33 ربطی به هابیل و قابیل ندارد. اما دقیقا در این آیات موضوع فساد در ارض با موضوع قتل بی گناهان گره خورده است و بی دلیل نیست که آیه مخاربه به دنبال داستان هابیل آمده است. به همین دلیل در ابتدای آیه می فرماید مِنْ أَجْلِ ذلِكَ » یعنی بدان خاطر ، به خاطر حادثه هابيل و قابيل بود که اهمیت خطیر کشتن بی گناه و زنده کردن یک انسان را به بنی اسرائیل گوشزد کردیم.

اما در قاموس قرآن مفسد در مقابل مصلح است. اگر دامنه فساد وسیع باشد وصف "فی الارض" نیز بدان اضافه می شود. در قرآن، افساد مشخصا و دقیقا در مقابل اصلاح آمده است. افساد فی الارض، تضییع حرث و نسل است و اصلاح فی الارض، پاسداشت حرث و نسل. حرث منابع طبیعی است و نسل منابع انسانی. فساد ضایع کردن و تباه کردن منابع انسانی و طبیعی است. لذا آسیب زدن به محیط زیست در قرآن نوعی فساد محسوب می شود:

" وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ" : و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى‏كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهكارى را دوست ندارد. (بقره-205)

مفسد فی الارض کسی است که اقتصاد را در سطح وسیع مختل نماید(حرث) یا به قتل عام وسیع انسان ها مبادرت کند.(نسل کشی)

 در مقابل فرد صالح و مصلح قرآنی، هم پاس نعمت های طبیعی (ُیهْلِكَ الْحَرْثَ) را دارد و هم جانِ انسان ها را حرمت می نهد (يُهْلِكَ النّسل). و از آنجا که بنی آدم را اعضای یک پیکر و یک سیستم می بیند، کشته شدن یک انسان بی گناه برایش معادل کشته شدن همة انسان هاست. در یک کلام، اصلاح در مقابل افساد- به معنی دفاع از تولید و منابع طبیعی و انسانی است.

در حقیقت آیه 33 سوره مائده به عنوان ادامه و تکمله بر آیات 31 و 32 و برای جلوگیری از قتل بی گناهان آورده شده است:

سوره مائدة آيه  33:‏ إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏: سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.

‏در واقع قتل هابیل به عنوان نمونه ی مهم محاربه و فساد در ارض با خدا ذکر شده است و مجوزی برای کسانی که به کوچک ترین بهانه حکم محاربه می دهند، نیست. مفسد فی الارض کسی است که در سطحی وسیع آدم می کشد. مانند فرعون. اما در ماجرای هابیل نیز می فرماید قتل یک بی گناه معادل قتل همه انسان هاست. یعنی برای نشان دادن عمق قبحِ قتلَ یک آدم بی گناه، آن را معادل فساد در ارض و نسل کشی قرار می دهد.

مصداق فساد فی الارض معمولا حکومتهای زورگو و فراعنه هستند که قادر به نسل کشی و هدم اقتصادند. قرآن در آیه 205 سوره بقره مصداق آن را امثال فرعون می داند:

آلآْنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»؛ (اکنون ایمان مى آورى؟! در حالى که قبل از این طغیان و گردنکشى و عصیان نمودى، و در صف مفسدان فى الأرض و تبهکاران قرار داشتى؟).( سوره یونس، آیه 91)  

غیر از فراعنه و زورگویان حکومتی؛ از نظر اکثر فقها نیز ، مصداق فساد فی الارض راهزنی مسلحانه(قُطّاع الطّریق) و نا امن کردن راه هاست که ایضا به اختلال در اقتصاد و کشتن بی گناهان منجر می شود.

خروج آیه از متن و سیاق، عین تحریف و تبدیل کلمات خداوند و خروجشان از موضع به ناموضع است. به قول مولانا:

عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش

 ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش

 

دلالت های تاریخی:

موضوع دوم کانتکست تاریخی موضوع است. چرا که ممکن است کماکان این سوال وجود داشته باشد چرا مجازات ها این همه خشن است؟

جواب این است که مجازات ها به مثابه تمهیداتی بشری، اموری تاریخی اند و چه بسا مجازاتی که امروز ظالمانه به نظر می رسد در زمان خود عادلانه به نظر می رسیده است.

البته مجازات های دورتر تاریخی عمدتا نوعی "انتقام جویی" بوده است. سپس جنبه "بازدارندگی" مجازات مهم شده ولی امروز جنبه "اصلاحی" مجازات مهم شده است.

در گذشته های نه چندان دور حتی علاوه بر قصاص و قطع دست و پا و نفی بلد، مجازات هایی مانند ریختن سرب داغ در حلق محکوم، داغ کردن با سیخ آهنین، پاره کردن شکم و مثله کردن ، شمع آجین نمودن، بستن به اسب، گذاشتن لای دیوار هم رایج بوده است. در واقع نوع مجازات ها هم به مجازات های متعارف آن روزگار بر می گردد و حکم تاسیسی اسلام نیست. کما این که فرعون هم ساحرانش را با همین مجازات ها تهدید می کند:

سوره شعراء آيه  49: ‏ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ‏: گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست‏حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست‏خواهم بريد و همه‏تان را به دار خواهم آويخت.

سوره أعراف آيه  124:لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ‏: دستها و پايهايتان را به خلاف يكديگر خواهم بريد و همگيتان را بر دار خواهم كرد.

سوره طه آيه  71:  قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَى ‏: ‏فرعون گفت: آيا پيش از آنكه شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست كه به شما جادوگرى آموخته است. دستها و پاهاتان را از چپ و راست مى‌برم و بر تنه درخت خرما به دارتان مى‌آويزم. تا بدانيد كه عذاب كدام يك از ما سخت‌تر و پاينده‌تر است.

‏پس مجازات متقاطع دست و پاها و تصلیب، تاسیس آیین یهود و اسلام نبوده بلکه مجازات عرفی زمانه بوده به گونه ای که فرعون هم بدان تهدید می کند.

همینطور است سنگسار. سنگسار از جمله مجازات های رایج در زمانه بوده است نه ابداع اسلام که حتی پیامبران خدا هم بدان تهدید می شده اند: حضرت موسي از سنگسار امت به خدا پناه مي برد.  وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ ﴿20 و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى‏برم از اينكه مرا سنگباران كنيد.

 در آيه 116 سوره شعرا  قوم نوح او را به سنگسار  تهديد مي كنند. قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ﴿شعراءـ 116 گفتند اى نوح اگر دست برندارى قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهى بود.

 قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿يس ـ پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته‏ايم اگر دست برنداريد سنگسارتان مى‏كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد.

إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا : چرا كه اگر آنان بر شما دست‏يابند سنگسارتان مى‏كنند يا شما را به كيش خود بازمى‏گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد. ﴿کهف-۲۰

بنابراین اگر بگوئیم سنگسار و قطع دست و پا احکام اسلامی است به ناچار باید بپذیریم که فرعون و دشمنان همه پیامبران که آن ها را به این مجازات ها تهدیدی می کردند، قرن ها قبل از اسلام از احکام الهی اطلاع داشته و آن ها را اجرا هم می کرده اند، منتهی برای مخالفانشان. که البته این توجیهات در واقع نوعی آبروداری برای کفار است.

بنابراین واضح است حتی در مورد کسانی که فساد در ارض می کنند نیز، باید احکام جایگزین متناسب با زمان و مکان و عرف روزگار را جایگزین کرد. اتفاقا این که چهار نوع مجازات ناهمسنگ و بسیار متفاوت برای فساد و محاربه در آیه آمده است بدین معناست که منطقه فراغی برای عقل و عرف فراهم شود تا حتی الامکان مجازات سبک جایگزین مجازات سنگین شود.

 

دلالتِ سیره نبوی:

از همه این ها گذشته باید دید سیره رسول خدا با محاربان چه بوده است. پیامبر با مشرکان مکه چه کرد؟ دست و پایشان را قطع کرد؟ انها را به صلیب کشید؟ نفی بلدشان کرد یا بدان ها امان داد؟ آیا پیامبر نمی دانست که نباید حکم خود را بر حکم خدا ترجیح دهد؟ پیامبر حتی قاتل عموی گرامی اش حمزه را هم بخشید و حس انتقام جویی اش را کنترل کرد. پس از فتح مکه در مقابل شعار انتقام جویانة "یوم الملحمه" شعار "یوم المرحمه" را نصب العین پیروانش قرار داد.

اگر به روایات هم اعتماد کنیم، اجرای این حکم در زندگی پیامبر به موردی خاص برمی گردد که در آن سه نفر از طایفه عُرینه نزد پیامبر وارد شده و اسلام می آورند و سپس از ناخوشی راهی که پیموده اند و بیماری شان شکایت میکنند. پیامبر به آنان می گوید با چوپان ما بروید و از شیر شتر بنوشید. آنها با چوپان از آنجا خارج می شوند و از شیر و بول شتر می نوشند و بهبود می یابند ولی چوپان را مثله می نمایند و شتر را هم آسیب می زنند. پیامبر دستور می دهد آنان را بیابید و دست و پای شان را قطع کنید و چشم شان را در آورید. (همان کاری که آنان با چوپان بی گناه کرده بودند.)

 

نتیجه:

مصداق محاربه با خدا و رسولش، نه مسلمانان که کفار و البته آن هم فقط کفار حربی اند. در موضوع قیام و شورش مسلمانان علیه حکومت عنوان "بغی" و "باغی" به معنی و م مصداق دارد. حکم باغی هم در قرآن آمده است:

وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ: و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهید و اگر یکى از آن دو بر دیگرى کند، با گروه م پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد، و هرگاه بازگشت (و زمینة صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید، و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت‌پیشگان را دوست مى‏دارد» (الحجرات/9).

یعنی اگر حکومتی به حقیقت اسلامی بود (مانند حکومت علی) و علیه حکومت اسلامی هم قیام مسلحانه شد، اول باید به اصلاح و آشتی بین آن ها کوشید و اگر گروهی بر اصرار کرد باید با آن گروه جنگید نه گروه طرفدار آشتی. چنانکه علی در جنگ های سهگانه اش اول به آشتی . اصلاح اندیشید. مانع انتقاد خوارج نشد و سهمشان از بیت المال را قطع نکرد، مگر زمانی که دست به اسلحه بردند، با معاویه مذاکره و کفتگو کرد و کار را به حکمیت کشاند. با عایشه و طلحه و زبیر به احترام رفتار کرد.

 

اما چرا در زمان پیامبر چنین رفتاری با مشرکان و کافران حربی هم نشد. دلیل اصلی می تواند این باشد که تندی لحن آیه جنبه تحذیر و بازدارندگی هم دارد.

چنانکه در بحث رباخواری هم- بر سبیل مجاز- موضوع جنگ با خدا و رسول مطرح می شود. وگرنه باید با رباخواران نیز همان معامله ای می رفت که با کافران حربی. آيه  279 سوره بقره در باره رباست:

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ‏: و اگر [چنين‌] نكرديد، بدانيد به جنگ با خدا و فرستاده وى، برخاسته‌ايد؛ و اگر توبه كنيد، اصل سرمايه‌هاى شما از خودتان است. نه ستم مى‌كنيد و نه ستم مى‌بينيد.

مراقبت از کوزه تن

مقام بشر و قلب مومن

مراتب عاقبت بینی و عقلانیت

هم ,مجازات ,خدا ,بی ,ها ,یک ,را به ,است و ,است که ,بی گناه ,دست و ,أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ ,الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ ,وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ ,مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ஜ آئین یک مرد ஜ